شاخص های عمده ای که می توانند فرهنگ سازمان را مشخص نماید ، عبارتند از :
انواع فرهنگ سازمان
فرهنگ سازمان عبارت است از باورهای مشترک در یک سازمان . هرچه باورهای
مشترک ژرف تر و منسجم تر باشند ، فرهنگ قوی تر است و هرچه باورها متفاوت و
وجه اشتراک آنها کمتر باشد ، فرهنگ سازمان ضعیف تر خواهد بود .
در
یک تقسیم بندی سازمان ها را از لحاظ فرهنگ به چهار دسته طبقه بندی نموده
اند . ویژگیهای سازمان ها با هر یک از فرهنگ های چهارگانه به شرح زیر
توصیف شده است :
تاکید این نوع سازمان ها بر استخدام افراد جوان با تمایل به یادگیری ، پرورش دادن آنها و تقویت شخصیت علمی و تخصصی آنهاست .
نمونه هایی از این نوع شرکت ها طبق تحقیق انجام شده Coca-Cola ، GM و IBM می باشد .
در این سازمان ها تاکید بر تناسب داشتن روحیه افراد به وفاداری و تعهد
نسبت به سازمان است . در فرهنگ باشگاهی ، ارشدیت و سن و سنوات خدمت در
سازمان ، معیار عمده اهمیت و ارزش افراد است .
نمونه اینگونه سازمان ها : UPS ، Dalta Airlines ، Bell همچنین ادارات دولتی و سازمان های نظامی است .
در این نوع سازمان ها تاکید برنوآفرینی ، ریسک پذیری و آزادی عمل است .
نمونه بارز اینگونه سازمان های تبلیغاتی ، سازمان های تولید نرم افزار و تحقیقات بیولوژیکی است .
برعکس فرهنگ تیمی که به اختراع ، نوآفرینی و اکتشاف ارج می نهد ، فرهنگ
سنگری برحفظ و بقای سازمان تاکید دارد . در فرهنگ سنگری امنیت شغلی حائز
اهمیت زیادی دارد .
نمونه اینگونه سازمان ها عمده فروشی ها ی بزرگ ، هتلها ، سازمان های اکتشاف نفت و گاز و نظیر اینها می باشد .
رابطه فرهنگ سازمانی با رضایت کارکنان و عملکرد آنها اثری یکسان دارد ؟
نتایج تحقیقات به پرسش فوق پاسخ منفی می دهد .
به استناد پاره ای از تحقیقات ، بین نوع فرهنگ و رضایت افراد همبستگی وجود دارد ولی این همبستگی تابع تفاوتهای فردی است .
به طور اجمال می توان گفت هنگامی که بین نیازهای فردی و فرهنگ سازمان
همخوانی وجود داشته باشد ، رضایت بالاست . مثلا در سازمانی که فرهنگ آن بر
وظایف فردی تاکید دارد ، میزان سرپرستی و کنترل ، شدید نیست و به افراد
بنابر موفقیت در کارشان امتیاز داده می شود ، برای افرادی که در آنها درجه
نیاز به موفقیت بیشتر است و به استقلال در کار بیشتر اهمیت می دهند ، راضی
کننده تر می باشد . بنابراین رضایت تابعی است از برداشت افراد از فرهنگ
سازمان . مدیریت فرهنگ سازمان
مدیریت فرهنگ سازمان را می توان به صورت
شناخت و استفاده بهینه از فرهنگ موجود ، تغییر یا تضعیف باورها و هنجارهای
ناخواسته ، تقویت باورها ، ارزش و هنجارهای خواسته و تثبیت فرهنگ مطلوب
خلاصه نمود .
درچارچوب این تعریف ، اولین و ساده ترین راه برای به ثمر رساندن ماموریت شناخت و استفاده بهینه از فرهنگ موجود سازمان است .
اگر باورهای راهنما را استراتژی و باورهای روزمره افراد سازمان را رهنگ
تلقی کنیم ، دیویس نحوه اعمال استراتژی را در مقابل فرهنگ موجود ، به صورت
زیر توضیح می دهد :
باورهای راهنما ،
مفاهیمی هستند که استراتژی ها را شکل می دهند ، در حالی که باورهای
روزمره جاری در اجرای موفق استراتژی موثرند . زمانی جو فرهنگی یک سازمان
سالم است که باورهای روزمره جاری با باورهای راهبردی هم جهت و باورهای
افراد سازمان مظهر واقعی باورهای راهبردی باشد . هر چه همسویی باورهای
افراد با باورهای راهبردی سازمان کمتر باشد، سازمان ناسالم تر ، و اثر
بخشی و کارایی آن کمتر است . به طور خلاصه در یک مفهوم فلسفی می توان گفت
که باورهای راهبردی در این راستا هستند که ، « چه باید باشد » و باورهای
روزمره در این راستا قراردارند که ، «چه هستند» .
ضرورت تغییر فرهنگ سازمانی ، هنگامی مطرح می شود که باورهای راهبردی
(استراتژیک ) و باورهای عملیاتی (باورهای روزمره افرادی که بدنه اصلی
سازمان را تشکیل می دهند ) با هم تعارض و برخوردی چشمگیر دارند و این
تعارض و ناهماهنگی در حدی است که اجرای استراتژی را کند یا به کلی متوقف
می نماید (و به تعبیر آنچه که در نمودارها آمده ، ریسک آن غیرقابل قبول
است .)
علت اصلی مخالفت فرهنگ جاری سازمان باباورهای راهنما ، عمدتا
غیرقابل توجیه بودن استراتژی پیشنهادی از دید باورهای جاری است بنابراین
استراتژیست ها ی یک سازمان (یا یک جامعه ) باید سعی کنند باورها و تصمیمات
راهبردی را حتی المقدور خیلی جدا از فرهنگ بدنه جامعه ، وضع ننمایند و فقط
در صورت اطمینان از صحت تصمیم ، در تغییر فرهنگ بدنه جامعه ، وضع ننمایند
و فقط در صورت اطمینان از صحت تصمیم ، در تغییر فرهنگ انفرادی و اجتماعی
تلاش لازم را به عمل آورند .
در مورد
تثبیت فرهنگ ، نباید تصور شود که باید قابلیت تغییر و تحول را از سازمان
سلب کرد . زیرا سازمان مانند یک پدیده زنده متولد می شود ، دوران طفولیت ،
نوجوانی ، جوانی و بالاخره بلوغ خود را طی می کند و اگر به موقع تدابیر
مدیریتی مناسب در آن اعمال نشود ، به پیری و مرگ دچار می گردد . بنابراین
سازمان به طور طبیعی یک چرخه زندگی دارد و در هر مقطع از عمر خود دارای
فرهنگ و ویژگی های مربوط به آن مقطع از زندگی خویش است .
کارکنان
سازمان ها نیز در چرخه عمر خود باورهای مختلف را در ذهن می پرورانند و
باید پذیرفت که محیط بیرونی و درونی سازمانی دینامیک و همواره در حال
دگرگونی است .
بنابراین منظور از تثبیت فرهنگی ، همسو نگاه داشتن
باورهای راهبردی (استراتژیک) و باورهای کاربردی (عملیاتی)، برای مدتی است
که باورهای استراتژیک ثابت می مانند . در غیر این صورت همان گونه که قبلا
گفته شد ، سازمان از نظر فرهنگی ضعیف و ناتوان خواهد شد .
جامعه پذیری
، فرایندی است که طی آن کارمند تازه وارد با فرهنگ و اهداف اصلی سازمان
آشنا می شود و با آن خو می گیرد . جامعه پذیری معمولا سه دوره دارد که این
سه دوره باید همراه با آموزش های لازم باشد .
در این دوره سازمان باید در بازار کار ، بویژه در مراکز آموزشی در پی
کارمندیابی باشد و مثلا اگر دانشجو یا دانش آموزی را برای استخدام بورسیه
می کند ، از همان زمان تحصیل آنها را با فرهنگ و باورهای استراتژیک سازمان
آشنا و همسو نماید .
در این دوره باید
آزمون ها و مصاحبه های تناسب فرهنگی انجام گیرد و اطمینان حاصل شود که
باورهای تازه واردان با استراتژی سازمان همسو است
در این دوره کارکنان جدید کاملا در کنار کارکنان قدیم و باورهای آنها قرار می گیرند .
لازم به ذکر است که کارکنان جدید در مقابل کارکنان قدیم سازمان ها بسیار
تاثیرپذیرند و باورهای آنها در جوار باورهای قدیمی ها بزودی تغییر می یابد
، بنابراین هنگام قراردادن کارکنان جدید در کنار کارکنان قدیم ، باید دقت
کرد که افراد قدیمی ناهمسو با باورهای راهبردی ، در تماس مستمر با کارکنان
جدید نباشند .
این تدبیر از راه انتصابات کارکنان جدید در واحدهای خاص سازمانی کاملا امکان پذیر است .
چکیده :
فرایندی که برای اعمال مدیریت فرهنگ سازمان توصیه شده است ، شامل مراحل چهارگانه زیر می باشد :
فرضیه اصلی نگارش حاضر این است که اگر این باورها همسو نشوند ، احتمال موفقیت سازمان ها بسیار کاهش خواهد یافت . 1- هویت عضویتی و آن عبارت است از اینکه شخص هویت خود را بیشتر به شغلش نسبت می دهد یا به سازمانش ؟
2- تاکید بر منافع فردی یا جمعی و آن عبارت است از اینکه آیا شخص بیشتر
به منافع خود توجه دارد یا به منافع سازمان و جمعی که با آنها همکاری می
کند ؟ 3- تاکید بر وظایف یا رضایت افراد و آن عبارت است از اینکه
آیا شخص تصمیمات خود را بیشتر به وظایف معطوف می کند یا به افراد سازمان
4- کنترل زیاد یا کم در سازمان و آن عبارت است از اینکه افراد سازمان
به چه میزان تحت مراقبت و نظارت هستند و رفتار آنها چقدر تحت کنترل مقررات
و آیین نامه های اداری است ؟ 5- هماهنکی واحدهای مختلف سازمان ، و
آن عبارت است از اینکه به چه میزان واحدهای مختلف یک سازمان به ماموریت و
هدفهای خود ، در مقابل ماموریت و هدف سازمان ، توجه دارند . 6- ریسک پذیری و آن عبارت است از میزان گرایش کارکنان سازمان به نوآوری ، خلاقیت و ریسک کردن . 7- معیارهای پاداش و آن عبارت است از اینکه آیا پاداش در مقابل عملکرد مطلوب پرداخت می شود یا از شدت ، وفاداری و موارد دیگر ؟ 8- میزان تحمل تعارض و اختلاف و آن عبارت است از توان تحمل اختلاف سلیقه و انتقاد پذیری.
9- تاکید بر هدف یا وسیله ، و آن عبارت است از اینکه مدیریت یا افراد
یک سازمان بیشتر به تحقق اهداف توجه دارند یا به رعایت مقررات ، حضور و
غیاب و سایر وسائل و روش هایی که به منظور تحقق اهداف ایجاد شده است . 10- وجود نگرش سیستمی و اینکه رابطه سازمان با محیط خارج مورد تاکید است یا خیر . 1- سازمان های با فرهنگ علمی (Academy) 2- سازمان های با فرهنگ باشگاهی (Club) 3- سازمان های با فرهنگ تیمی (Team) 4- سازمان های بافرهنگ سنگری (Fortress) 1- فرهنگ موجود و استراتژی 2- تغییر باورهای ناسازگار 3- تثبیت فرهنگ سازمان 1- دوره پیش از ورود به سازمان 2- دوره ورود به خدمت 3- دوره پس از ورود به خدمت 1- استفاده بهینه از فرهنگ موجود 2- تشخیص باورها و هنجارهای ناسازگار 3- تغییر باورهای ناسازگار 4- تثبیت باورهای همسو با باورهای استراتژیک