Change Manager

مدیریت، یعنی اینکه شما نمی‌توانید از تلاش کردن بازایستید، بلکه باید سخت‌تر تلاش کنید تا در اوج بمانید.

Change Manager

مدیریت، یعنی اینکه شما نمی‌توانید از تلاش کردن بازایستید، بلکه باید سخت‌تر تلاش کنید تا در اوج بمانید.

ضرورت ایجاد سازمان های یادگیرنده در دنیای امروز

نویسندگان :

دکتر سعید صحت

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی

محسن میجانی

دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی-بازاریابی


چکیده

سازمان ها قبلاً در محیطی پایدار به سر می بردند و وقایع آینده تقریباً قابل پیش بینی بودند. به طوری که مدیران می توانستند در شرایط مطمئن برنامه ریزی کنند. اما امروزه محیط به شدت در حال تغییر است. افزایش رقابت و پیچیدگی در فضای کسب و کار یکی از مشخصه های تجارت نوین است. تغییرات سریع و محسوس در عرصه های مختلف علم و فناوری به طور فزاینده ای فرایند جامعه بشری را تحت تأثیر قرار داده است. به طوری که سازمان های سنتی دیگر قادر به هماهنگی با این تغییرات نیستند و تنها سازمانی شانس بقا دارد که بتواند خود را پیوسته با تغییرات محیطی پیرامون خود وفق دهد.  سازمان ها تنها با یادگیری سریع از موفقیت ها و شکست ها قادر خواهند شد هنگام برخورد با موقعیت های مختلف، رفتاری اثر بخش داشته باشند و بدین شکل با حداکثر اثر بخشی به اهداف خود نایل خواهند گشت.

مقاله حاضر به ضرورت ایجاد سازمان های یادگیرنده در دنیای امروز پرداخته است. در ابتدا به تعریف این سازمان ها می پردازیم و در ادامه علل پیدایش، سیر تکامل، رهبری، موانع ایجاد و ریشه های ناتوانی در سازمان های یادگیرنده را مورد بررسی قرار می دهیم.

 
واژه های کلیدی:  سازمان یادگیرنده، یادگیری سازمانی، یادگیری

مقدمه

یادگیری سازمانی تعاریف متفاوتی دارد. اما جنبه اصلی بسیاری از آن ها یادگیری  جمعی به وسیله اعضای سازمان است. یادگیری سازمانی تعیین کننده عملکردهای بلند مدت برای سازمان ها است، اما به نظر می رسد بسیاری از شرکت ها قادر به تسلط بر فرایندهای یادگیری نیستند. علیرغم تحقیقات و پیشرفت های قابل توجهی که توسط سازمان های بزرگ صورت گرفته است، منشا بسیاری از خدمات و محصولات ابداعی افراد کارآفرین و یا تجارت های کوچک هستند. حتی زمانی که ابداعات مهم از سوی سازمان های بزرگ صورت گرفته است، اقدامات اولیه توسط افرادی صورت گرفته است که برای موردقبول قرارگرفتن ایده های خود بر مقاومت سازمان های بزرگ غلبه کرده اند. شکست در یادگیری سازمانی به علت ضعف در فرایندهای کشف، انتشار و  کاربرد دانش های جدید می با شد.

بسیاری از سازمان ها حتی زمانی که پیدا کردن و بکارگیری دانش آسان می باشد، تلاش کافی برای نشان دادن بی کفایتی رویه ها و خدمات ضعیف به مشتریان نمی کنند. بعضی اوقات روش های موثر توسط واحدی از سازمان پیدا می شود، اما در سایر  واحدهای سازمان بکار گرفته نمی شود.برای مثال بخش استرالیایی یک شرکت چندملیتی برنامه ای تدوین کرد که سهم بازار را تا ۲۵ درصد افزایش می داد، اما در بخش آمریکایی و اروپایی شرکت به کار گرفته نشد.

(Ulrich, Jick& Von Glinow, 1993)                      

سازمان‌های یادگیرنده پدیده‌ای هستند که با شروع دهه ۹۰ میلادی مطرح شدند. علت پدیدار شدن چنین ساز مانهایی شرایط، نظریه ها وتغییر وتحولات قبل از دهه  مذکور بوده است. برای آنکه سازمانها خود رادر این محیط پر تلاطم حفظ کنند، بایستی خود را ازقالبهای غیر پویا خارج وبه سازمان یادگیرنده متحول شوند.همه سازمانها یاد می گیرند. به این معنا که با دنیای متغیر پیرامون خود کنار می آیند. اما برخی سازمانها سریعتر و اثربخش تر یاد می گیرند. مهمترین نکته این است که یادگیری را از کار روزمره جدا نکنیم.

به‌ نظر پیتر سنگه‌ (۱۹۷۷) مشکل‌ اصلی‌دست‌ به‌ گریبان‌ سازمانهای‌ امروزی‌ اینست‌ که‌ آنها اغلب‌ به‌ صورت‌ یک‌ کل‌قادر به‌ شناسایی‌ تهدیدها و اثرات‌ آنها نبوده‌ و از خلق‌ گزینه‌ها و راه‌حلها عاجزند، به‌ بیان‌ دیگر سازمانها در یادگیری‌ دچار مشکل‌ هستند.

سازمان های یادگیرنده پدیده ای متعلق به شروع دهه ۹۰ میلادی است. علت پدیدار شدن چنین سازمان هایی، شرایط تغییر و تحول در محیط های سازمانی قبل از دهه مذکور بوده است. در این دوره تمام سازمان ها تلاش گسترده ای را برای بقای خود آغاز کردند. آنان برای آن که بتوانند خود را در محیط پرتلاطم اطراف حفظ کنند، باید از قالب های غیر پویا خارج و به سمت سازمان های یادگیرنده، متحول می شوند یعنی در ساختار خود تغییرات عمیقی ایجاد می کردند.

 پیش از این سازمان ها در محیطی پایدار به سر می برند و وقایع آینده تقریباً قابل پیش بینی بود. به طوری که مدیران می توانستند در شرایط مطمئن برنامه ریزی کنند. اما امروز محیط به شدت در حال تغییرات است و تغییرات ایجاد شده در زمینۀ فناوری، اقتصاد، فرهنگ و سیاست به گونه ای هستند که به سرعت سازمان را تحت تأثیر قرار می دهند. برای موفقیت در ایجاد آینده ای بهتر باید سازمانی را پرورش داد، که به خوبی و به طور اثربخش و پایدار در پی فراگیری باشد. مدیران نیاز دارند برای بقا، سازمان هایشان را با دگرگونی هماهنگ سازند و به یادگیری به عنوان پدیده ای ارزشمند بنگرند.

 

 

یادگیری سازمانی

آرجریش و شان (۱۹۹۶) یاد آور می شوند هنگامی که تمام اعضای سازمان از پیامدهای شناختی و مدل های ذهنی مشترک جدید شامل  فرایندهای کاری و شغل های فردی آگاه می شوند، یادگیری به یادگیری سازمانی مبدل می شود.

بنابراین ، یک فرهنگ سازمانی که در آن افراد با یکدیگر کار می کنند، از طریق حمایت از سیستم تولید دانش سازمان را پشتیبانی می کنند.  (Wang,Yang & Mclem, 2007)

به هر حال یادگیری سازمانی تعاریف متعددی دارد . از دیدگاه استراتژیک طبق نظر کراسان، لین، وایت و ژورفلد(۱۹۹۵) استراتژی های یادگیری سازمانی و فرهنگ سازمانی باید با محیط سازمان مطابقت داشته باشد. از دیدگاه سیستماتیک پیتر سنگه (۱۹۹۰)  یادگیری سازمانی را به عنوان رابطه متعادل پویا که در آن سازمان دانش خارجی را به دست می آورد و فراتر از آن فعالیت هایش را تنظیم می کند. این رابطه به تعادل محیط و فرایندهای عملیاتی سازمان ، هنگامی که سازمان برای بقا تلاش می کند کمک می کند. علاوه بر این ، یادگیری سازمانی به سطوح فردی، گروهی و سازمانی تقسیم می شود.(اینپکن ۱۹۹۸). از دیدگاه فرایندی داجسون(۱۹۹۳) اشاره می کند که یادگیری فرایند برقراری دانش و هنجارهای سازمانی در فرهنگ سازمانی است که با پیشرفت مهارت های افراد اثربخشی سازمان افزایش پیدا می کند. فرهنگ یادگیری سازمانی با افراد شروع می شود و از طریق سازمان تشدید می شود و در ساختار سازمانی ادغام می شود.

 

علل پیدایش سازمان های یادگیرنده

رشته مدیریت در سراسر دنیا شاهد تغییرات زیاد و اساسی می باشد. دو روند این تغییرات را تشدید کرده اند: نخست، فرآیند تغییر است که بر اثر رقابت جهانی ایجاد شده و سازمان ها باید خود را به طور دائم با شرایط جدید و محیط اطراف خود وفق دهند، در غیر این صورت، شکست می خورند و از گردونه رقابت خارج می شوند. روند دوم، تغییر زیر بنایی است که در تکنولوژی های مورد استفاده سازمان شکل گرفته است.

انفجار تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات در واقع جهانی را ایجاد کرده که رد و بدل شدن اطلاعات خیلی سریع و در یک هزارم ثانیه صورت می پذیرد و اخبار سریعاً منتقل می شوند. بروز تغییرات جهانی در ارزش های اجتماعی، مثل نقش زنان در جامعه ونقش سازمان های تولید کننده ثروت و توجه به مسایل محیطی و… باعث شده اند که مدیران برای بهبود عملکرد خود و سازمانشان دست به فعالیت های جدیدی بزنند. آن ها مجبورند تا دید و نگرش خود را نسبت به اهداف سازمان و مشتریان و رقبا و سایر عناصری که سازمان به طور دایم با آن ها در تماس می باشد، مورد تجدید نظر قرار دهند. برای انجام این فرآیند، تجربیات جدیدی مورد نیاز مدیران است که سازمان های یادگیرنده، این تجربیات را در اختیار آن ها قرار می دهند. در این نظم جهانی مسئولیت مدیران ایجاب می کند که یک سازمان یادگیرنده خلق کنند. در حال حاضر، در بسیاری از صنایع، اعضا و کارکنان سازمان نسبت به کارکنان سازمان در حال طرح ریزی مجدد هستند و می خواهند سازمان خود را به صورت سازمان یادگیرنده درآورند.

 سازمان یادگیرنده سازمانی است که عملکرد هایش از طریق آگاه شدن و درک بهتر بهبود می یابد و اصلاح  می شود. زمانی می توان ادعا کرد سازمانی یادگیرنده است که آن سازمان بتواند از طریق فرآیند ارتباط، دامنه رفتارهای بالقوه اش را تغییر دهد و بهبود بخشد. سازمان ها زمانی یادگیرنده اند که استنباطی از تاریخ و تجربیات خود داشته باشند و آن ها به صورت کاربردی راهنمای رفتارهای آتیشان قرار دهند. سازمان های موفق سازمان هایی هستند که دانش جدید را خلق می کنند و یا آن را به دست می آورند و از آن به طور کاربردی برای بهبود فعالیت هایشان استفاده می کنند.

 

سیر تکامل سازمان های یادگیرنده

مقصود از توانایی یادگیری در یک سازمان یادگیرنده، تقویت ظرفیت افراد آن سازمان است که بتوانند کارهایی را انجام دهند که پیش از آن از عهده آن برنمی آمدند که این امر در سایه انجام کارهای مستقل، تجربه آموزی و با آزمون و خطا حاصل می شود. برای حرکت به سمت سازمان های یادگیرنده می بایست مرزهای سلسله مراتب اختیارات سنتی شکسته شود. در سازمان های سنتی، مدیریت ارشد مسئول هدایت و تشخیص استراتژی سازمان بود و مسئولیت اندیشیدن و عمل کردن برای کل سازمان را به عهده داشت. کارکنان تنها نقش عوامل کارایی تولید را ایفا می کردند. چنین سازمانی کاملاً عمودی بوده و کارکنان از آزادی عمل بسیار ناچیزی برخوردارند و به صورت وظیفه ای عمل می کنند. ولی در یک سازمان افقی به کارکنان اختیارات بیشتری داده شده و ساختار سازمانی از حالت وظیفه ای بیرون آمده و حول فرایندها، کار دنبال می شود.

چنین سازمانی حرکت به سمت یادگیری را آغاز کرده است. از دیگر موفقیت های سازمان یادگیرنده این است که کارکنان می توانند حتی در تعیین مسیر استراتژی نقش داشته باشند. اعضای سازمان ها نیاز ها را شناسایی کرده و استراتژی بر اساس مجموعه فعالیت های تیم هایی تدوین می شود که به مشتریان محصول یا خدمت ارائه می کنند. بخش های مختلف سازمان خود را با شرایط در حال تغییر وفق می دهند و در حالی که هیچگاه از مأموریت اصلی شرکت فاصله نمی گیرند، درصددند که به صورتی مستقل تغییرات را بپذیرند.

شکل شماره یک نمایانگر سیر تکامل سازمان های یادگیرنده است. در سازمان های یادگیرنده از ساختار عمودی و رسمی که بین مدیران و کارکنان فاصله می انداخت، خبری نیست. در چنین سازمانی که به واقع یک سازمان کاملاً افقی است، ساختار اصلی به وسیله تیم تعیین می شود؛ تیم هایی از کارکنان تشکیل می شود تا محصولات و خدمات را مطابق میل و سلیقه مشتری تولید و عرضه کنند و درحین انجام کار، هرگاه صلاح دانستند تغییراتی را انجام دهند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد