چکیده: در جامعه فراصنعتی امروز، دانش به یک منبع کلیدی تبدیل گردیده است. با وجود این، ســازمانها در پرورش و اداره دانش با چالشهای بی شماری مواجه هستند. از آنجایی که صرفاً قسمتی از دانش به وسیله سازمان و قسمتی دیگر به وسیله افراد درونی می شود لذا نظارت و کنترل بر فعالیتهای دانشی برخلاف فعالیتهای تولیدی دشوار است . این دوگانگی بین دانش شخصی و سازمانی، استراتژی های مدیریتی متفاوتی را درخصوص مدیریت آن می طلبد. هدف این مقاله ارائه چارچوبی درجهت جستجوی اختلافات بین دانش سازمانی و شخصی است و در این راستا مجموعه ای از استراتژی های مدیریتی را برای اداره آنها پیشنهاد می کند. این مقاله همچنین روشهای مورداستفاده یک سازمان درجهت تبدیل دانش شخصی به دانش سازمانی را نیز موردبحث و بررسی قرار خواهد داد.
اصولاً
برنامه ریزی راهبردی، کامیابی بلند مدت است. یک عامل کلیدی برای اطمینان
از موقعیت رقابتی سازمان، توانایی در برنامه ریزی مسیر آینده سازمان به
طور واقع بینانه و موثر می باشد. آسیب شناس در چارچوب راهبردی، باید (هم
با برنامه ریزی طولانی مدت و هم با برنامه ریزی میان مدت) اقداماتی را به
طور نظام مند و اثربخش از حال تا آینده تحت عنوان اهداف راهبردی معنادار
انجام دهد. آسیب شناس نباید برنامه ریزی عملیاتی کوتاه مدت را هم فراموش
کند. همچنین، به منظور اطمینان از پیشرفت هماهنگ در اهداف شرکت، باید همه
سیستم های برنامه ریزی در سازمان یکپارچه شوند.
فقدان برنامه های معنادار در سازمان، مدیریت را از فرصت هایی که در محیط
قرار دارد، غافل می کند. واکنش مدیران را جهت تغییرات قابل پیش بینی
بازار، عرضه محصول جدید و فشارهای رقبا یا حداقل تاثیراتی که به طور نظام
مند می توان اعمال کرد، محروم می سازد.