Change Manager

مدیریت، یعنی اینکه شما نمی‌توانید از تلاش کردن بازایستید، بلکه باید سخت‌تر تلاش کنید تا در اوج بمانید.

Change Manager

مدیریت، یعنی اینکه شما نمی‌توانید از تلاش کردن بازایستید، بلکه باید سخت‌تر تلاش کنید تا در اوج بمانید.

راهکارهایی برای مقابله با موانع اجرای استراتژی های بازاریابی

نویسنده:

سید حسین جلالی فریزهندی

دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی بین الملل، دانشگاه علامه طباطبایی

Shj369@gmail.com


 
چکیده

پیاده سازی و اجرای استراتژی در سازمان ها به سبب ماهیت عملیاتی و وابستگی به عنصر تجربه در میان دیگر اجزای فرایند مدیریت استراتژیک، حجم کمتری از تحقیقات و مدل های نظری را به خود اختصاص داده است، با اینحال برنامه و طرحی که با صرف زمان و هزینه ی هنگفتی تهیه شده باشد اما در عمل با مشکلات فراوانی روبرو شده و جنبه ی عملیاتی نیابد، فاقد ارزش است. با در نظر گرفتن نقش حیاتی بازاریابی در تدوام فعالیت های سازمان و اهمیت برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک بازاریابی، ضرورت توجه به فرایند اجرای برنامه ریزی و استراتژی های بازاریابی بیش از پیش نمایان می شود. در این مقاله کوشیده شده است تا با بررسی موانع جاری سازی استراتژی های بازاریابی راهکارهایی کاربردی برای غلبه بر موانع پیاده سازی استراتژی ها ارائه گردد و دیدی کلی نسبت به اجرای استراتژی های بازاریابی پدید آید.

 
کلمات کلیدی: استراتژی بازاریابی[۱]، اجرای استراتژی[۲]، موانع اجرایی[۳]

مقدمه

استراتژی و استراتژی سازی به عنوان یکی از مهمترین نقش های مدیریتی اهمیت روز افزونی را در سازمان ها و بنگاه های اقتصادی و غیر اقتصادی به خود اختصاص داده است. به وجود آمدن پست مدیریت برنامه ریزی استراتژیک در بسیاری از سازمان ها و تاسیس انبوه شرکت هایی که برنامه ریزی استراتژیک را به عنوان خدمت اصلی خود به صاحبان کسب و کار ارائه می دهند، گویای افزایش اهمیت مفاهیم استراتژیک برای مدیران و سازمان ها می باشد. به موازات این اهمیت، محبوبیت برنامه ریزی استراتژیک نیز از زمان مطرح شدن آن به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دسترس مدیران، به نحو چشم گیری در حال افزایش بوده است، پژوهشی که در سال ۲۰۰۷ از سوی موسسه ی مشاوره مدیریت Bain & Company صورت گرفته است، نشان می دهد در میان ۲۵ ابزار اصلی و عمده ی در اختیار مدیران برای راهبری کسب و کار، برنامه ریزی استراتژیک محبوبترین گزینه ی ممکن است.

با وجود اهمیت و محبوبیت برنامه ریزی استراتژیک که سبب افزوده شدن قطر پرونده های برنامه ریزی استراتژیک سازمان ها شده است و نیز توسعه ی مفاهیم نوین و مدل هایی که مدیران را در طی نمودن فرایند برنامه ریزی استراتژیک یاری می کنند، همچنان آمارهای جالبی از عدم کارایی و شکست در طرح های استراتژیک به چشم می آید. این عدم کارایی ناشی از نگرش یکسویه و ایستا به برنامه ریزی استراتژیک و خلاصه نمودن این مفهوم در تدوین استراتژی است؛ فرایند مدیریت استراتژیک فارغ از نگرش جامع بدان یا محدود کردن آن به یک حوزه ی وظیفه ای سازمان، فرایندی پویاست که در نتیجه ی کنش و واکنش های متوالی میان برنامه ریزان و مجریان به پیش می رود و با تدوین مجموعه ای از گزاره های راهبردی به پایان نمی رسد. هر استراتژی برای حصول اهدافی که در مرحله ی استراتژی سازی به عنوان فلسفه و چیستی آن مطرح شده اند، نیازمند پیاده سازی و نهادینه شدن در بستر سازمانی است، بنابراین نه تنها باید به هنگام استراتژی سازی از فرایند های علمی بهره برد، بلکه بایستی در طی پیاده سازی استراتژی با تکیه بر مبانی علمی و عملی توام، نیل به فلسفه ی اتخاذ استراتژی را ممکن ساخت.

در مطالعاتی که توسط مجله ی اکونومیست بر نمونه ای بالغ بر ۲۷۶ مدیر ارشد در خصوص چالش های برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک صورت گرفته است، ۵۷% از مدیران چالش اصلی خود را در مرحله ی اجرای استراتژی معرفی نموده اند. جدیدترین تحقیقات علمی در سال ۲۰۱۰ میلادی نشان می دهد حدود ۶۰% از استراتژی ها به طور موفقیت آمیز اجرا نمی شوند و این حیات سازمان ها را به خطر انداخته است. مطالعه ی مشابه دیگری نیز در شرکت های آسیایی حاکی از آن است که ۸۳% از مدیران ارشد اذعان به ناتوانی در اداره ی فرایند پیاده سازی استراتژی در سازمان های خود نموده اند. وجود این گونه آمارها به وضوح نشان می دهد که پیاده سازی و اجرای استراتژی به مهمترین عامل در اداره ی سازمان ها تبدیل شده است و از این حیث می تواند مبنای ایجاد مزیت رقابتی برای سازمان هایی باشد که از مهارت و توانایی کافی برای اداره ی فرایند اجرای استراتژی برخوردار هستند.

 

برنامه ی استراتژیک سازمان و استراتژی های بازاریابی

برنامه ی استراتژیک الگویی بنیادی از اهداف فعلی و برنامه ریزی شده، بهره برداری و تخصیص منابع و تعاملات سازمان با بازارها، رقبا و دیگر عوامل محیطی می باشد. این تعریف نه تنها قابل استفاده در سطح کلان کسب و کار است، بلکه می توان آن را به حوزه های مختلفی مانند بازاریابی، منابع انسانی، تحقیق و توسعه، تکنولوژی اطلاعات، امور مالی و دیگر واحدهای وظیفه ای سازمان تسری داد. بنابراین برنامه ی استراتژیک سازمان دستگاه منظمی از مجموعه ی استراتژی های مدون در حوزه های وظیفه ای سازمان است که در در یک قالب جامع با جهت گیری اصلی سازمان همسو گردیده است. محققان بر این عقیده هستند که در میان حوزه های وظیفه ای مختلف سازمان، استراتژی بازاریابی نقشی کلیدی و مرکزی ایفا می کند. اسلاتر و اولسون در نتیجه گیری از مطالعات خود عنوان می کنند که استراتژی بازاریابی عامل مرکزی است که باید در اجرای استراتژی سازمان بدان پرداخت، زیرا بقای اکثر سازمان ها منوط به توانایی آنها برای کسب سهم بازار و یافتن مشتری برای محصولات و خدمات خود است.

 استراتژی بازاریابی چگونگی تامین نیازها و خواسته های مشتریان را به وسیله ی سازمان نشان می دهد و شامل راهبردهایی برای ایجاد و حفظ رابطه ی بلندمدت با مشتریان می باشد. به عبارت دیگر می توان استراتژی بازاریابی را برنامه ای دانست که در آن سازمان با برقراری تعامل میان عوامل درونی و بیرونی به تشریح چگونگی استفاده از نقاط قوت و توانمندی های خود برای تامین نیازها و خواسته های بازار می پردازد. بنابراین اگر بخواهیم استراتژی بازاریابی را از حیث حوزه های کلیدی و اجزای اصلی آن مورد اشاره قرار دهیم، باید در ابتدا به تعیین و تعریف بازار هدف و پس از آن به طراحی و اجرای برنامه ای مناسب برای آمیخته ی بازاریابی (محصول، قیمت، مکان و پیشبرد) برطبق نیازها و تمایلات مشتریان بالقوه ی بازار هدف بپردازیم

چالش های اجرای استراتژی های بازاریابی

اگرچه تدوین استراتژی های سنجیده برای مدیران فعالیتی دشوار به حساب می آید، با اینحال اجرا و پیاده سازی استراتژی  های تدوین شده به مراتب دشوارتر است. متغیرهای بیشماری فرایند تبدیل برنامه های استراتژیک از توصیه هایی بر روی کاغذ به اقدامات اجرایی را تحت تاثیر قرار می دهند. بر خلاف تدوین استراتژی که بیشتر جنبه ی علمی دارد، اجرای استراتژی غالبا به عنوان یک هنر نگریسته می شود و نقش تجربه و توانایی مجریان استراتژی از سابقه ی علمی و دانش آکادمیک آنها پر رنگ تر می باشد. به همین دلیل مطالعه بر روی اجرای استراتژی با اقبال کمتری نسبت به مطالعه و تحقیق بر دیگر حوزه های مدیریت استراتژیک، به ویژه تدوین استراتژی روبرو بوده است و به علاوه از تعداد اندک مطالعات صورت گرفته، به دشواری می توان نمونه های برجسته و از لحاظ علمی تعمیم پذیر را یافت. به علاوه این باور اشتباه که اجرای استراتژی توسط هر کدام از اعضای سازمان امکان پذیر است و نیز عدم وجود درک مناسب نسبت به چگونگی شروع و پایان فرایند اجرای استراتژی، مزید بر علت گردیده است.

وجود این پیچیدگی ها سبب شده است تا تعاریف متنوعی از اجرای استراتژی بر حسب زمینه ی پژوهشی از سوی محققان بیان گردد. به طور کلی تعاریفی که از پیاده سازی استراتژی صورت پذیرفته اند در سه رویکرد فرایندی، رفتاری و پیوندی جای می گیرند. در یکی از تعاریف جامع از این اصطلاح می توان اجرای استراتژی را به عنوان فرایندی پیچیده، تکراری و پویا متشکل از مجموعه ای از تصمیمات و اقدامات در نظر داشت که از تعداد زیادی عوامل داخلی و خارجی درهم تنیده تاثیر می پذیرد و به وسیله ی مدیران و کارکنان برای به عمل درآوردن برنامه ها و دستیابی به اهداف استراتژیک دنبال می گردد.

از دهه ی ۸۰ میلادی که آغازی بر مطالعات نظام مند در خصوص جاری ساختن استراتژی می باشد، مدل های فراوانی برای تبیین عوامل اثرگذار بر فرایند اجرای استراتژی و موانع پیش روی مدیران در حین اداره ی این فرایند از سوی محققان عنوان گشته است. هر مدل بر حسب جهت گیری اصلی و  نیز زمینه ی صنعت مورد پژوهش عوامل مختلفی را به عنوان موانع اجرای استراتژی عنوان نموده است. در حوزه ی تخصصی بازاریابی، پژوهش هایی که توسط مک دونالد، دیپ و نیز سیمکین صورت پذیرفته است، چارچوب های جامعی را از موانع اجرای برنامه ها و استراتژی های بازاریابی برای محققان و مدیران فراهم نموده است. با در نظر گرفتن این مطالعات برجسته و نیز توجه به تحقیقاتی که به ویژه که پس از سال ۲۰۰۰ میلادی انجام پذیرفته اند، مجموعه عوامل ذیل به عنوان مهمترین موانع اجرای استراتژی های بازاریابی سازمان شناخته شده اند:

۱- استراتژی ضعیف (ابهام، کلی گویی و مبنای نادرست در تدوین استراتژی بازاریابی)

۲- محدودیت منابع (محدودیت منابع مالی و نیروی انسانی برای اجرای استراتژی بازاریابی)

۳- ارتباطات ناکارا (ضعف ارتباطات میان سطوح مختلف سازمان با واحد بازاریابی)

۴- اهداف و اولویت های متعارض (وجود ناهماهنگی میان اهداف واحد بازاریابی با دیگر واحدهای سازمانی)

۵- عدم اطمینان محیطی (مشکلات و مسائل پیش بینی نشده بازار در حین فعالیت های بازاریابی)

۶- منابع انسانی ناتوان (ضعف دانشی، مهارتی و نیز تعهد در میان نیروی انسانی واحد بازاریابی)

۷- عدم پشتیبانی مدیریت ارشد (حمایت ناکافی مدیران ارشد از اجرای استراتژی های بازاریابی)

۸- برنامه ریزی عملیاتی ناکارآمد (ابهام و کلی گویی در خصوص اقدامات کلیدی برای گذر از تدوین به اجرای استراتژی بازاریابی)

۹- فرهنگ سازمان (تعارض میان ارزش های موجود در سازمان با اهداف مورد نظر از اجرای استراتژی بازاریابی)

۱۰ – ساختار ناکارا (ساختار ناکارآمد و ابهام در تقسیم وظایف مجریان استراتژی های بازاریابی)

۱۱- سیستم پاداش نامتناسب (عدم تناسب نظام انگیزش و جبران خدمت با فرایند اجرای استراتژی بازاریابی)

نیلسون و مارتین در جمع بندی خود از مجموعه عوامل تاثیرگذار بر عدم موفقیت اجرای استراتژی های بازاریابی، مجموعه ی این عوامل را به چهار گروه تقسیم نمودند، این چهار گروه به ترتیب میزان تاثیرگذاری شامل موانع اطلاعاتی، موانع تصمیم گیری، موانع انگیزشی و موانع ساختاری می باشند. بدین ترتیب با در نظر گرفتن مجموعه عوامل فوق پرسش اصلی در چیستی راهکارهای مناسب برای مقابله با این موانع و افزایش توان عملکردی سازمان برای دستیابی به اهدافی است که تحت عنوان استراتژی بازاریابی مطرح می گردند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد